
داستان های شکسپیر
امتیاز گودریدز |
4.32 |
---|---|
نویسنده |
ویلیام شکسپیر |
نشر |
ذکر |
مترجم |
جواد ثابت نژاد |
سال انتشار |
1401 |
نوبت چاپ |
ششم |
تعداد صفحات |
448 |
قطع |
وزیری |
قیمت با احترام:
1,200,000 ﷼ قیمت اصلی 1,200,000 ﷼ بود.960,000 ﷼قیمت فعلی 960,000 ﷼ است.
موجود
ارسال سریع
بهترین بستهبندی
پشتیبانی 24ساعته
پرداخت ایمن بانکی
معرفی کتاب داستان های شکسپیر اثر ویلیام شکسپیر
کتاب مجموعه داستان های شکسپیر با داشتن 16 نمایشنامه محبوب و ماندگار ویلیام شکسپیر، مجموعهای از داستانهای شکسپیر را به طرزی جدیدتر، جذابتر و زیباتر از قبل نشان میدهد. از تراژدی مکبث تا طنز هیاهوی زیاد برای هیچ، این مجموعه بینظیر، مقدمهای عالی برای خوانندگان جوان از شکسپیر است. این مجموعه داستانها با بیانی شیوا و زبانی ساده بازگو شدهاند و از همه مهمتر با کمک تصاویر سیاه و سفید جذاب تونی راس، هر نمایشنامه به وضوح زنده میشود و اجازه میدهد تا این داستانهای محبوب و دلپسند، با مخاطب گستردهای به اشتراک گذاشته شوند.
15 عناوین این کتاب شامل داستانهای «رومئو و ژولیت» «اتللو» «مکبث» « آنتونی و کلئوپاترا» «ریچارد سوم» «آنچه دلخواه تو است» «هیاهوی زیاد برای هیچ» «هنریِ پنجم» «طوفان» «شب دوازدهم» «ژولیوس سزار» «شاه لیر» «تاجر و نیزی» «رام کردن زن سرکش» هستند.
بخشی از متن کتاب داستان های شکسپیر
خانهی کاپولت در ورونا در آن شب گرم تابستانی روشنتر از همه جا بود. روی دیوار تالار فرشینههای ابریشمی آویخته بودند و نور شمعِ دوازده شمعدان بلوری روی سر حاضران نقابزدهای بود که در تالار، میچرخیدند، رنگینکمانی ایجاد میکرد. خنده و موسیقی فضا را پر کرده بود.
در طرف دیگر تالار، کنار میزی پر از غذا و نوشیدنی دختر جوانی به نام ژولیت ایستاده بود که دختر لرد و بانو کاپوت بود. او نقابش را برداشت و موی سیاهش را باز کرد؛ به طوری که دور شانهاش پخش شد. چهرهاش قرمز شده بود و برق میزد. هر کسی او را میدید، زیباییاش را تایید میکرد. ولی گویا خودش آگاه نبود که کسانی او را نظاره میکنند.
چند قدم آن طرف مرد جوانی به او چشم دوخته بود. او در تمام عمرش چنان دلبری ندیده بود. مرد جوان با خود اندیشید: «حتماً اشتباه کردهام! اگر دوباره به او نگاه کنم، معلوم میشود که چشمانش خیلی به هم نزدیک و بینیاش خیلی بزرگ است یا اینکه دهانش خیلی گشاد است!» سپس مثل کسی که خواب باشد، آرام به طرف او رفت. مرد جوان نقابش را برداشت تا بتواند ژولیت را بهتر ببیند و هرچه بیشتر به او نگاه میکرد چهرهاش بیعیبتر به نظر میرسید …
نظرات قشنگتون🍉
هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.
هرخوان
تاحالا با کتابی سفر کردی؟ جوری غرقش بشی که انگار توی اون لحظه فقط خودتی و کتابی که تو دستات گرفتی؟
اینجا نیومدیم که فقط یک فروشگاه آنلاین کتاب باشیم. میخوایم دنیایی رو بهتون نشون بدیم که این روزا کمتر دیده شده. دنیایی از جنس سکوت، از جنس آرامش، از جنس آگاهی و از جنس یه روز بارونی که توی خلوت خودت نشستی و قشنگترین لحظات رو برای خودت داری.
اولین کسی باشید که برای “داستان های شکسپیر” دیدگاه میگذارید;