خون در رگ رویا نیست

معرفی کتاب خون در رگ رویا نیست

مهدی اسدزاده در یازده داستان کوتاه «کتاب خون در رگ رویا نیست» قدرت و انعطافِ زبانی‌اش را به رخ کشیده و همچنین مثل اکثر داستان‌های قبلی‌اش سوژه‌هایی یافته که بسیار بدیع هستند. مهدی اسدزاده با «کتاب آیا بچه‌های خزانه رستگار می شوند» خود را به دنیای ادبیات ایران معرفی کرد و بعد با رمان تحسین شده‌ی قوچ ثابت کرد با نویسنده‌ای مواجه‌ایم که راوی همه‌جانبه‌ی طرد شدگان است. اسدزاده تبحرِ ویژه‌ای در دیالوگ‌نویسی دارد و داستان‌های کوتاهِ او از منظر هستی‌شناسانه به هم متصل می‌شوند.

عکس یک جوان ناکام در قطعه‌ی ۳۰۸ بهشت‌زهرا می‌تواند وصل شود به کابوسی که در ساعت سه‌ و بیست‌ و شش دقیقه‌ی نیمه‌شب برای یک زوج قرار است رقم بخورد. جهان مهدی اسدزاده شیطنت‌آمیز است و پر از احتمالات روایی. جهانی که در آن همه‌چیز می‌تواند در عین واقعی بودن خواب‌وخیال باشد!

بخشی از رمان خون در رگ رویا نیست

راهی برای رد شدن از وسط این سه نفر نیست. به این فکر می‌کنم که اگر کمی دیگر معطل کنم، پلیس می‌رسد. آچار را پرت می‌کنم توی سینه‌ی آن‌که کاپشن آریزونا پوشیده. می‌دوم طرف کوچه‌ای که سمت راستم است. همان‌طور که می‌دوم، خمیازه می‌کشم و چشم‌هایم از اشک پُر می‌شود. کرکره‌های بسته‌ی دو طرف کوچه با سرعتی باورنکردنی از کنار چشم‌هایم رد می‌شوند. خمیازه می‌کشم. می‌دوم. بعد انگار کسی از پشت نگهم می‌دارد. انگار چیزی تیز چند بار در پهلویم فرو می‌رود.