سیرک شبانه

سیرک شبانه داستانی جادویی، خیال‌انگیز و عاشقانه است که خطوط بین واقعیت و تخیل را تار می‌کند و دنیایی را می‌آفریند که در آن غیرممکن، ممکن می‌شود، چهره ها تغییر می‌کنند، گذشت زمان کندتر می‌شود و یک مرد می‌تواند سایه‌ای نداشته باشد.

ارین مورنگشترن نویسنده و هنرمند بصری آمریکایی است که آوازه‌اش با کتاب سیرک شبانه به اوج رسید. مورگنشترن در مصاحبه‌ای با مجله اسکول لایبرری گفت که فصل‌های کوتاه و مستقل کتاب سیرک شبانه حکم چادرهای بی‌شمار سیرک را دارد و درون‌مایه‌های سیاه و سفید و قرمزرنگ آن نشان‌دهنده‌ی شور و هیجانی است که هرلحظه ممکن است فوران کند.

خلاصه کتاب سیرک شبانه از نشر ایران بان

سیرک بی خبر از راه می‌رسد. دو شعبده باز کهنه‌کار که از دیرباز با یکدیگر رقابت داشته‌اند مارک و سلیا، شاگردان دست پرورده‌شان را برای رقابت در سیرکی که فقط از غروب تا طلوع خورشید باز است، آماده می‌کنند.

رقابت بین این دو آغاز می‌شود و هر یک می‌کوشد با برپایی چادرهای شگفت انگیز و خیره کننده بر رقیبش چیره شود، اما این رقابت به جایی کشیده می‌شود که این دو استاد کارکشته هرگز احتمالش را نمی‌دادند و شاگردان آنها خیلی دیر می‌فهمند که شکست چه هزینه گزافی به همراه دارد!

بخشی از رمان سیرک شبانه با ترجمه مریم رفیعی

تماشاچی‌ها یک دست کف می‌زنند. تارا هم همراه آن‌ها دست می‌زند، اما شاندرش که کنارش ایستاده است، تلوتلو می‌خورد و سیگارش روی زمین می‌افتد. تارا می‌پرسد: «شاندرش، حالت خوبه؟» شاندرش می‌گوید: «سرم گیج می‌ره» تارا به او کمک می‌کند سرپا بایستد و او را کنار نزدیک‌ترین چادر می‌کشد تا سر راه جمعیتی که دوباره درجهت‌های مختلف به راه افتاده‌اند، نباشد.

شاندرش می‌پرسد: «احساسش کردی؟» پاهایش می‌لرزد و درحالی که جمعیت به آن‌ها تنه می‌زنند، تارا سعی می‌کند او را سرپا نگه دارد. می‌پرسد: «چی رو احساس کردم؟»