مه لقا

شهرام خلج در کتاب «مه لقا» که به تازگی از نشر چشمه منتشر شده است با استفاده از عناصر فرهنگی بومی و در هم‌ آمیختن افسانه و واقعیت، فضای تازه‌ای خلق کرده که خواننده در آن به جست‌وجو و کشف ترغیب می‌شود. شخصیت بدیعی که شهرام خلج در مه لقا می‌آفریند آشنای ما نیست و تجربه‌ی تازه‌ای از خواندن داستان پیشِ روی ما قرار می‌دهد.

خلاصه کتاب مه لقا اثر شهرام خلج

مه لقا قصه‌‌ای است از زنی عجیب اما بی‌گناه، قصه‌ی زنی که هیچ‌کس او را نمی‌پذیرد. زنی که در یک جامعه‌ی بسته برای اثبات بی‌گناهی خویش می‌جنگد اما درنهایت همیشه محکوم است به تنهایی.

جامعه‌ی بسته‌ای که وقایع قصه در آن‌جا رخ می‌دهد از وحشتی مشترک رنج می‌برند که علت آن برای‌شان ناشناخته است. آن‌ها هم مثل تمام جوامع شبه‌قبیله‌ای دیگر گویی به دنبال مقصری هستند تا همچون یک قربانی او را به پیشگاه ناشناخته تقدیم ‌کنند.

مه لقا اما در تمام زندگی‌اش تلاش کرده تا از این دور باطل بگریزد و خود را از نقش قربانی برهاند. سرآخر هم موفق می‌شود و بعد از مدت‌ها به آرامشی نیم‌بند می‌رسد و با به‌دنیا آوردن فرزندی ذره‌ای شهد زندگی را می‌چشد اما تقدیر برای او خواب‌های تازه‌ای دیده است.

بخشی از متن کتاب مه لقا

خبر آن‌قدر هولناک بود که از صبح زود اهالی را سراسیمه به سمت خانه‌ی علی‌شاه سرازیر کرد. هر لحظه که آفتابِ سمج شهریور بالاتر می‌آمد، همهمه‌ی آدم‌هایی که پشت پرچین حیاط علی‌شاه جمع شده بودند بیش‌تر می‌شد. هم وحشت‌زده بودند، هم کنجکاو. بی‌صبرانه می‌خواستند بدانند در آن خانه‌ی منحوس بالاخره چه اتفاقی افتاده، هیجان دیدن صحنه‌ای دلخراش را داشتند و به بدترین شکل ممکنش فکر می‌کردند.