هری پاتر و زندانی آزکابان (جلد 3 از مجموعه 7 جلدی)

خلاصه کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان

چیزی نمانده سومین سال تحصیل هری پاتر و بهترین دوستانش، ران و هرماینی، در مدرسه‌ی جادوآموزی و افسونگری هاگوارتز آغاز شود. هری بی‌صبرانه منتظر است بعد از تعطیلات تابستان به مدرسه بازگردد. (هر کس دیگری هم که پیش خانواده‌ی خبیث درزلی زندگی می‌کرد، همین حس را داشت.) اما وقتی هری به هاگوارتز برمی‌گردد، حال و هوای مدرسه سرشار از وحشت و نگرانی است. آدمکشی که چندین نفر را به قتل رسانده، از زندان فراری است و نگهبانان ترسناک زندان آزکابان دورتادور مدرسه نگهبانی می‌دهند!

بخشی از متن کتاب هری پاتر و زندانی آزکابان از نشر پرتقال

در خیابان شلوغ راه افتادند و به سرای جانوران جادویی برگشتند. تا به فروشگاه رسیدند، هرماینی آمد بیرون اما جغدی همراهش نبود؛ یک گربه‌ی نارنجی غول‌پیکر را محکم توی بغلش گرفته بود. ران که دهانش باز مانده بود، پرسید: «این هیولا رو خریدی؟» هرماینی با شادمانی گفت: «خیلی خوشگله مگه نه؟»

به‌نظر هری این موضوع به سلیقه‌ی آدم برمی‌گشت. خز نارنجی تن گربه پرپشت و پشمالو بود، اما پاهایش کمی خم بودند و قیافه‌اش هم اخمالو و صورتش تخت و عجیب بود، انگار با سر رفته باشد توی دیوار آجری. حالا که اسکبرز جلوی چشم گربه نبود، در آغوش هرماینی رضایتمندانه خُرخُر می‌کرد. ران گفت: «نزدیک بود پوست سرم رو بکنه هرماینی!» هرماینی گفت: «عمدی نبود که. مگه نه کروک‌شنکس؟»